اخبار

حکایت

 

” آیا سزای نیکی بدی است ” .

در روزگار قدیم کشاورزی مشغول شخم زدن زمین بود که بیل خیش او به شئی گیر کرد . وقتی درآورد دید یک قوطی دربسته است . درقوطی را باز کرد ناگهان ماربزرگی که داخل قوطی بود ازآن خارج و درآستین او وارد شد . مارگفت آخیش راحت شدم چقدرجایم تنگ بود . مرد هرچه کرد ، ماراز آستین اش بیرون بیاید موفق نشد ، به مارگفت مگربد کردم که تو را از این قوطی نجات دادم ؟ آیا سزای نیکی بدی است ؟
مارگفت : آری سزای نیکی بدی است و می توانم این را به تو ثابت کنم . دهقان گفت : چگونه می توانی ثابت کنی ؟ مارگفت : ازاین و آن می پرسیم به راه افتادند رفتند تا به گاوی رسیدند که درچمنزاری مشغول استراحت بود مارازگاو پرسید آیا سزای نیکی بدی است ؟ گاو گفت : آری ، من برای انسان خدمات زیادی انجام می دهد ، شخم می زنم ، درآبیاری مزرعه کمک می کنم ، شیر می دهم ، با این حال سر مرا می برند گوشتم را می خورند ، ازپوستم کفش تهیه می کنند و سال ها آن را روی زمین می کشند ، می بینید که سزای خوبی های مرا با بدی می دهند .
دهقان گفت : ازکس دیگری بپرسیم ، مارقبول کرد ، رفتند تا به الاغی رسیدند . مار از الاغ پرسید ، آیا سزای نیکی بدی است ؟ الاغ گفت : آری ، من خدمت های زیادی به انسان می کنم ، برای انسانها بارمی برم خرجی هم ندارم غذایم را خودم دربیابان پیدا می کنم ، تازه از پشکل من برای کود دادن مزرعه و نیزسوخت استفاده می کند با این حال وقتی پیرمی شوم مرا دربیابان رها می کنند تا طعمه جانوران درنده شوم . بنابراین می بینید که سزای نیکی بدی است . دهقان گفت : ازکس دیگری هم بپرسیم . رفتند تا به چوپانی رسیدند دهقان ازچوپان پرسید : آیا سزای نیکی بدی است ؟ چوپان که دم مار را در آستین دهقان دید پرسید قضیه چیست ؟ مارگفت : فقط جواب بده آیا سزای نیکی بدی است ؟ چوپان گفت : برای قضاوت نباید عجله کرد ، اول بگویید قضیه چیست تا من نظرم را بگویم . مرد داستان پیدا کردن قوطی را از اول تا آخربرای چوپان تعریف کرد ، چوپان گفت : آیا آن قوطی را همراه داری ؟ مرد گفت : آری دست درخورجین خود کرد وقوطی را بیرون آورد ، چوپان نگاهی به قوطی و نگاهی به مار انداخت وگفت : دروغ می گویید ، ماربه این بزرگی درون این قوطی به این کوچکی جا نمی شود مارگفت : چرا جا نمی شود من می توانم دورخود بپیچم و درون این قوطی جا بگیرم .
چوپان گفت : من باورنمی کنم که ماری با این طول و این قطردرون این قوطی کوچک جا بگیرد ، اگر راست می گویی ثابت کن ، ماربرای اثبات حرف خود درون قوطی رفت ، چوپان فورا درقوطی را بست و آن را به دست دهقان داد و گفت : آن کس که این مار را درون قوطی زندانی کرده او را می شناخته است ، حتما حقش بوده است که درون این قوطی کوچک زندانی باشد . البته که سزای نیکی بدی نیست ، بلکه سزای نیکی ، نیکی است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *